محل تبلیغات شما

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان ؛ به سمت مرودشت. دانش جوها رابرده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید. خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد؛ عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا. یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود. 
شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد. با خودم گفتم: این هم که داره می بُره. 
رفتم نزدیکش. گفتم: اگه برات مقدور نیست، می تونی آروم تر ادامه بدی. 
هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جوها خودش را رساند به ما. 
ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده ـ هفده روزه. 
ـ روزه است ؟ 
ـ بله. مگه ماه رمضونه!!، صیاد روزه می گیره. 
ایستادم. جا ماندم. صیاد رفت، ازم فاصله گرفت. 

منبع : یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 10

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

مقاله قرآنی- توحید در قرآن

عظمت قرآن ازنگاه مستشرقان

حدیث- اقسام حقوق بر گردن انسان

روزه ,صیاد ,گفتم ,دانش , ـ ,آتش ,آتش می ,دانش جوها ,استاد ببخشید ,ببخشید ایشون ,ایشون روزه

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شبیه سازی و مدل سازی با cpn tools گن لاغری شکم emeramun gardvodaweal Translation Nicole's blog قیمت اجاره سند . اجاره وثیقه برای آزادی زندانی . ضمانت دادگاه Scott's blog مسابقاتk-pop Rosemary's memory