محل تبلیغات شما

به سوی خدا




 توحید ربوبیّت در قرآن کریم

معناى توحید ربوبیّت این است که اداره کننده و مدبّر و مربّى و نظام بخش عالم هستى تنها ذات پاک خدا است.
واژه ربّ» که یکى از اوصاف خداوند است و معادل آن در فارسى پروردگار» مى‌باشد، شاید بیش از همه اوصاف او در قرآن مجید تکرار شده است. (بیش از نهصد بار به صورت رب» و ربک» و ربکم» و ربنا» و ربى» و مانند آن)
در بسیارى از آیات قرآن، خداوند به عنوان رب العالمین» (پروردگار جهانیان) معرّفى شده است؛ و این نشان مى‌دهد که قرآن عنایت مخصوصى نسبت به مسأله توحید ربوبیّت دارد. زیرا بیشترین طرفداران شرک کسانى بودند که در مسأله تدبیر جهان، موجودات دیگرى را همتاى خدا قرار مى‌دادند چون غالب مشرکان توحید در خالقیّت را پذیرفته و گرفتار شرک در ربوبیّت بودند؛ و به همین دلیل قرآن به طور مکرّر و مداوم این انحراف بزرگ عقیدتى را که در اقوام مختلف وجود داشته درهم مى‌کوبد. البتّه شرک در ربوبیّت به نوبه خود سرچشمه انحرافات مهمّ دیگرى است که در بحث‌هاى آینده مى‌خوانید. با این اشاره، به آیات زیر که نمونه‌اى از آیات توحید ربوبیّت در قرآن مجید است؛ گوش جان فرا مى‌دهیم :
1. (الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَلَمِینَ).(1)
حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است».
2. (قُلْ أَغَیْرَ اللهِ أَبْغِی رَبّآ وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ).(2)
بگو: آیا غیر خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى که او پروردگار همه چیز است؟!».
3. (قُلْ مَنْ رَّبُّ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ قُلِ اللهُ).(3)
بگو: چه کسى پروردگار آسمانها و زمین است؟ بگو: خداوند یگانه!».

شرح مفردات آیات
رَبّ» داراى یک ریشه اصلى، و شاخ و برگ‌هاى فراوان، و موارد استعمال زیاد است.
ریشه اصلى آن چنانکه راغب در مفردات مى‌گوید: به معناى تربیت و سوق دادن چیزى به سوى کمال است.
از آنجا که اقدام به چنین کارى با مفاهیم دیگرى مانند: اصلاح، تدبیر، حکومت، مالکیّت، مصاحبت، سیادت، اجتماع، تعلیم، تغذیه همراه است؛ به هریک از این معانى نیز اطلاق شده است.
جان سخن این‌که: این واژه در اصل به همان معناى پرورش و تربیت و سوق به کمال است؛ و سپس به معانى ملازم آن نیز اطلاق شده است؛ و لذا در ترجمه فارسى آن، واژه پروردگار به کار مى‌رود که همین مفاهیم را در بردارد.(4)
ولى به طورى که از گفتار علماى لغت استفاده مى‌شود؛ این واژه هنگامى که به طور مطلق به کار رود تنها بر خداوند اطلاق مى‌شود؛ چرا که او مالک حقیقى و مربّى و مصلح همه چیز است؛ و هنگامى که به غیر خدا گفته شود، حتمآ به صورت مضاف خواهد بود مانند: ربّ الدّار»: مالک خانه، ربّ الابل»: مالک شتر، و ربّ الصّبى»: مربّى کودک.(5) این واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار برود، ممکن است اشاره به جنبه‌هاى مختلف ربوبیّت او باشد؛ یعنى مالکیّت و تدبیر و اصلاح و تربیت و قیمومت و انعام.

قرآن مجید، مالک و مربّى و مدیر و مدبّر را نسبت به تمام جهان هستى و هر شىء و هر موجود، خداوند قادر متعال معرّفى مى‌کند.
خداوندا ! تو پروردگار جهانیانى
در نخستین آیه که هر صبح و شام در نمازها تکرار مى‌کنیم؛ چنین آمده : ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است»: (الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَلَمِینَ).
عین این جمله در سوره‌هاى متعدّدى از قرآن مجید از سوى بندگان و از سوى خداوند با همین تعبیر تکرار شده؛ که گاه مربوط به دنیا و گاه مربوط به قیامت است.(6)
در حقیقت این آیه استدلال لطیفى را در بر گرفته؛ و آن این‌که خداوند شایسته هرگونه حمد و ستایش است؛ چرا که مربّى واقعى همه عالمیان او است. هم خالق است و هم روزى دهنده، هم مالک است و هم تربیت کننده، هم مدیر و هم مدبّر، و هم راهنما و معلّم و هادى. قابل توجّه این‌که الحمد» چون به صورت جنس به کار رفته همه انواع ستایش‌ها را شامل مى‌شود؛ و اَلْعالَمینَ» نیز چون به صورت جمع با الف و لام است؛ تمام موجودات جهان را اعم از عاقل و غیر عاقل، مادّى و مجرد، همه را در بر مى‌گیرد. (و این‌که به صورت صیغه جمع عاقل آمده است به اصطلاح از باب تغلیب است.)(7)
بنابراین اگر دیگران نیز در گوشه‌اى از این جهان اقدام به تعلیم و تربیت و پرورش و انعام مى‌نمایند، همه از پرتو او است؛ و اگر کسى مالکیّتى دارد شعاعى از مالکیّت مطلقه او مى‌باشد. بنابراین قبل از این‌که از بندگان او تشکر و سپاسگذارى کنیم یا حمد و ستایش آنها نماییم؛ باید خدا را بستائیم و در برابر ذات مقدّس او شکرگزارى کنیم.

دومین آیه که روى سخن در آن به پیامبر (صلی الله علیه وآله) است؛ مى‌فرماید: بگو: "آیا غیر خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى که او پروردگار همه چیز است؟!"»: (قُلْ أَغَیْرَ اللهِ أَبْغِی رَبّآ وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ). شما چگونه مى‌خواهید خود را از نظام کلّى جهان آفرینش جدا بدانید؛ و در حالى که خداوند پروردگار تمامى موجودات است، چگونه ما او را رب» خویش ندانیم؟ آیا ممکن است چیز دیگرى را که خود تحت ربوبیّت خداوند قرار دارد همتاى او بدانیم؟ و مربوب را رب بشمریم؟ و مخلوق را شریک خالق؟ و بنده را همسان مولى؟ این چه قضاوتى است که شما مى‌کنید؟!
با توجّه به گستردگى مفهوم شَىء» که تمام ما سوى الله را شامل مى‌شود؛ توحید ربوبیّت در این آیه به طور کامل منعکس است. و در همین رابطه در دو آیه قبل از آن به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور مى‌دهد که صریحآ به مشرکان بگوید: بگو : "نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوندى است که پروردگار جهانیان است".»: (قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَای وَمَمَاتِی للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ). چرا غیر او را بپرستم؟ و چرا سر بر آستان غیر او بگذارم؟ و چگونه به یاد غیر او زنده بمانم؟ و یا براى غیر او بمیرم؟ در حالى که خالق و مالک و مربّى و پرورش دهنده من فقط او است. مى‌بینیم در اینجا توحید عبادت و توحید ربوبیّت به هم آمیخته و گره خورده؛ و معجون روح‌پرورى به وجود آورده‌اند.(8)

در سومین آیه باز روى سخن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است؛ منتها در اینجا سخن از پروردگار آسمان و زمین به میان آمده، که در واقع با رب العالمین» و رب کل شىء» تفاوت زیادى ندارد، هرچند با عبارات مختلف ذکر شده؛ مى‌فرماید : بگو: "چه کسى پروردگار آسمانها و زمین است؟"»: (قُلْ مَنْ رَّبُّ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ).
و چون آنها هرگز نمى‌توانند ادّعا کنند که بت‌ها، یا معبودهاى انسانى، و امثال  آنها مدبّر و مربّى و نظام بخش آسمان و زمین‌اند؛ بلافاصله به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور مى‌دهد: تو خود جواب این سؤال را بده و بگو: خداوند یگانه»: (قُلِ اللهُ).
در اینجا با هرچه غیر او است وداع کن؛ و از هرچه جز او است دل برگیر؛ و تنها به ذات پاک او تکیه کن، و دل در گرو او بدار و بر آستان او پیشانى نِه. تو را چه کار با موجوداتى که مالک سود و زیان خویش نیستند تا چه رسد به دیگران (وَلاَ یَمْلِکُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرّآ وَلاَ نَفْعآ).(9)

از مجموع آیات فوق و آیات مشابه آن در قرآن مجید که بسیار گسترده و فراوان است، این حقیقت به دست مى‌آید که قرآن مجید، مالک و مربّى و مدیر و مدبّر را نسبت به تمام جهان هستى و هر شىء و هر موجود اعم از آسمان و زمین و عرش و کرسى و انسان‌هاى امروز و پیشین، خداوند قادر متعال معرّفى مى‌کند؛ و با صراحت مى‌گوید: که غیر از او هیچ رب و پروردگارى در جهان هستى نیست.

توحید ربوبى در روایات
این معنا در روایات و دعاهایى که از معصومین نقل شده است نیز بازتاب گسترده‌اى دارد.
از جمله در دعاهاى مختلفى که در جلد دوم اصول کافى نقل شده است؛ ضمن نیایش‌ها تعبیرات زیر دیده مى‌شود: اَللّهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الأَرَضیْنَ السَّبْعِ. رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ. رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَ رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحرامِ. اَلْحَمدُللهِ رَبِّ الصَّباحِ. رَبِّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ . رَبِّ الْمُسْتَضْعَفیْنَ. رَبِّ جَبْرَئِیْلَ وَ میکائیْلَ وَ اِسْرافیلَ وَ رَبِّ الْقُرآنِ الْعَظیمِ وَ رَبِّ مُحَمَّدٍ خاتَمَ النَّبِیِیّیْنَ».(10)
بعضى از این تعبیرات در روایات اهل سنّت نیز آمده است.(11)
به این ترتیب هیچ‌گونه رب و پروردگارى براى آسمان و زمین، فرشتگان و نبیّین، اغنیاء و مستضعفین، صبح و شام و کعبه و مکّه و عرش عظیم، جز خداوند قادر یکتا نیست!
اصولا هماهنگى امور جهان و انجام نظامات حاکم بر آن دلیل روشنى است بر وحدت مدبّر؛ و لذا در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى‌خوانیم که در برابر مرد زندیق و بى‌ایمانى که از محضرش سؤال درباره وحدانیّت پروردگار کرد؛ فرمود : فَلَمّا رَأَیْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظَمآ، وَالْفَلَکَ جارِیآ، وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالْشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، دَلَّ صِحَّةُ الأَمْرِ وَالتَّدبیرِ وَائْتِلافُ الأَمْرِ عَلَى أَنَّ الْمُدَبِّرَ واحِدٌ»: هنگامى که آفرینش را منظّم مشاهده مى‌کنیم؛ و افلاک را در جریان، و آمد و شد شب و روز و خورشید و ماه را طبق برنامه منظّم مى‌بینیم، این درستى فرمان، و تدبیر، و انسجام امور، دلیل بر این است که مدبّر و پروردگار فقط یکى است.»(12)

توحید یعنى حذف واسطه‌ها!
دقّت در آیات قرآن مجید نشان مى‌دهد که قرآن مؤکّدآ اصرار دارد که انسان‌ها در واسطه‌ها گم نشوند، و مستقیمآ به ذات پاک خداوند توجّه کنند. با او سخن بگویند، از او تقاضا کنند، در پیشگاه او سر به سجده بگذارند و به درگاه او شکر نعمت بجاى آورند، حل تمامى مشکلات خود را از او بخواهند، به او عشق بورزند، تنها به او دل ببندند و غیر او را پرستش نکنند.
تعبیر به (رَبِّ الْعالَمین) در سوره حمد، و سوره‌هاى دیگر قرآن، اشاره به همین حقیقت است. تکرار ذکر رکوع و سجود سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ» و سُبْحانَ رَبِّىَ الاَعْلى» همه بیان این حقیقت است که نه تنها خلقت ما، بلکه بقا و تربیت و تکامل و تدبیر امور ما همه به دست او است.
دلیل آن را هم دقیقآ روشن ساخته؛ چرا که خالق» و رب» نمى‌تواند از هم جدا باشد؛ و اگر درست دقّت کنیم انسان هر لحظه خلقت و آفرینش جدیدى دارد که همه از ناحیه او است.
تمامى موجودات جهان نیازمند و فقیرند؛ و غنى مطلق و بى‌نیاز از هر جهت او است. او صمد» است؛ یعنى آقا و بزرگى است که همه نیازمندان به سوى او مى‌روند.
تاریخ ادیان نشان مى‌دهد که بشریت به خاطر گم شدن در واسطه‌ها گرفتار چه خرافاتى شده است؛ و چه بسا موجوداتى پست‌تر از خود را معبود و اختیاردار سرنوشت خود دانسته است؛ و این تعدّد ارباب و خدایان چه تفرقه و پراکندگى و بدبختى که براى او به ارمغان نیاورده؟! امّا هنگامى که این واسطه‌ها کنار رفتند، و رب مطلق را او دانستیم؛ و همانطور که دلایل و براهین عقلى مى‌گوید همه چیز را نیازمند او شناختیم؛ به سرچشمه‌اى از نور و عظمت و وحدت و یگانگى مى‌رسیم.
از همین رو است که صفت رَبّ» بیش از نهصد بار در آیات قرآن تکرار شده؛ و هیچ‌یک از اوصاف الهى تا این حد مورد تأکید قرار نگرفته است. در واقع خلوص توحید اسلام را باید قبل از هر چیز در همین توحید ربوبى مطالعه کرد.

تفویض» نیز نوعى شرک است
گرچه تفویض معانى گوناگونى دارد که بعضى آن را بالغ به هفت نوع مى‌شمرند؛ و بحث‌هاى گسترده‌اى در این زمینه شده است، ولى آنچه در اینجا لازم به یادآورى است این‌که گروهى از قائلین به تفویض در میان مسلمانان پیدا شدند که معتقد بودند خداوند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را آفرید و امر خلقت و رزق و مرگ و حیات سایر موجودات جهان را به آنها واگذار کرد.
درباره این عقیده بهترین سخن همان است که مرحوم مجلسى در مرآة العقول بیان کرده؛ آنجا که مى‌گوید :
این سخن دو تفسیر مى‌تواند داشته باشد؛ نخست این‌که: معصومین این کارها را به قدرت و اراده خود انجام مى‌دهند؛ و فاعل حقیقى این امورند. این کفر صریح است که ادلّه عقلى و نقلى بر بطلان آن دلالت دارد؛ و هیچ عاقلى در کفر معتقدان به این عقیده شک نمى‌کند!
دیگر این‌که: خداوند این امور را مقارن اراده آنها انجام مى‌دهد؛ مانند: شقّ القمر و زنده کردن مردگان و سایر معجزات انبیاء. اگر منظور آنها این باشد چیزى برخلاف عقل نیست؛ ولى اخبار فراوانى که در کتاب بحارالانوار آورده‌ایم این موضوع را در غیر معجزات، ظاهرآ بلکه صریحآ نفى مى‌کند.(13)
به این ترتیب احتمال دوم عقلا محال نیست، ولى دلایل نقلى با آن موافقت نمى‌کند؛ و بسیارند امورى که عقلا محال نیستند ولى شرعآ نفى شده است؛ مثلا عدد پیامبران یا امامان عقلا ممکن بوده که بیش از این باشد؛ ولى دلایل نقلى تعداد آنها را در حدى که مى‌دانیم تعیین کرده است.
احتمال سومى نیز وجود دارد که خداوند قدرتى به پیامبر و امام مى‌دهد که بتواند به اذن الله، مرده‌اى را زنده، یا بیمار غیر قابل علاجى را شفا دهد. بلکه ظاهر آیات قرآنى در مورد مسیح (علیه السلام) همین است؛ و در مورد معصومین نیز این امر کاملا ممکن است. ولى همانطور که در عبارات فوق آمد این مسأله تنها در حدود معجزات و کرامات است، نه در مورد خلقت آسمان و زمین و تدبیر امور کائنات، چرا که قرآن با صراحت خلقت و تدبیر و ربوبیّت را در کل جهان منحصر به خدا مى‌شمرد. (آیاتى که درباره توحید ربوبیّت در این فصل گفتیم شاهد و گواه این معنا است.)
البتّه از این نظر که انسان کامل هدف اصلى آفرینش است، و معصومین برترین انسان‌هاى کامل‌اند؛ مى‌توان گفت عالم هستى به خاطر آنها آفریده شده است، و یا به تعبیر دیگر علّت غایى عالم هستى هستند.

پاسخ به یک سؤال: آیا فرشتگان مدبّرات امورند؟
قرآن مجید در سوره نازعات، آیه 5، به مدبّرات امور سوگند یاد کرده؛ مى‌فرماید: (فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرآ) و مشهور در میان مفسّران این است که آنها همان فرشتگانى هستند که امور جهان را تدبیر مى‌کنند؛ آیا این امر با مسأله توحید ربوبى منافات ندارد؟
پاسخ این سؤال روشن است: اگر فرشتگان استقلالى در تأثیر داشتند با توحید ربوبى قابل جمع نبود؛ امّا مى‌دانیم آنها مجریان فرمان الهى هستند، و موکّلان امور به اراده مشیّت او مى‌باشند؛ درست همانند اسباب در عالم طبیعت که به فرمان خدا هر کدام آثارى دارند.
بسیارى از مفسّران به این آیه که رسیده‌اند به این نکته توجّه کرده؛ و هرگز تناقضى میان این سخن که خداوند ربّ العالمین» و رب کلّ شىء» است، با تأثیرات عالم اسباب، یا تدبیر فرشتگان به اذن الله احساس نکرده‌اند. همان‌گونه که قرآن روزى دهنده همه موجودات را ذات پاک خداوند مى‌شمرد (وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الاَْرْضِ إِلاَّ عَلَى اللهِ رِزْقُهَا)(14)  ولى در جاى دیگر مى‌فرماید: (وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ): و آن کس که فرزند براى او متولّد شده (پدر)، باید خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته (در مدّت شیردادن) بپردازد.»(15)
 مسلّمآ اطلاق روزى دهنده بر پدر نوزاد هیچ تضادى با اطلاق آن بر خداوند ندارد؛ آن یکى مستقل و بالذات است و این یکى بالعرض و وابسته.
یا اگر مى‌گوییم در عسل شفا است: (فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ)(16) هیچ منافاتى ندارد که شفا دهنده فقط خدا باشد؛ همان‌گونه که ابراهیم (علیه السلام) قهرمان توحید مى‌فرماید : (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ)؛ و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى‌دهد.»(17)
اینها همه سلسله علّت و معلول را بیان مى‌کند. یعنى از یک علّت غیر مستقل شروع مى‌شود تا به علّت العلل و مسبّب الاسباب، یعنى ذات پاک خدا برسد؛ که هر سببى در تأثیرش مدیون او است.

__________________________________
پی نوشت:
(1). سوره فاتحه، آیه 2 ـ تعبیر به رَبِّ الْعَلَمِینَ» بیش از چهل بار در آیات مختلف قرآن مجید به کار رفته؛ واین نشانه اهمّیّت فوق العاده‌اى است که قرآن براى این تعبیر در توضیح مسأله توحید قائل است.
(2). سوره انعام، آیه 164 .
(3). سوره رعد، آیه 16 .
(4). باید توجّه داشت که رب» از مادّه رَبَبَ» است؛ در حالى که تربیت» از مادّه رَبَوَ» است؛ و ازتفسیرهایى که براى کلمه رب» در کتب لغت آمده چنین استفاده مى‌شود که واژه ربو» و ربب» از نظر معنابا یکدیگر شباهت نزدیک دارند. مرحوم طبرسى در مجمع البیان این دو واژه را به یک معنا آورده است.(جلد 1، صفحه22).
(5). به لسان العرب، مفردات راغب و قاموس اللّغه مادّه رب» مراجعه شود.
(6). سوره انعام، آیه 1 - سوره یونس، آیه 10 - سوره صافات، آیه 2 - سوره زمر، آیه 75 - سوره غافر،آیه 65.
(7). به همین دلیل هنگامى که موسى (علیه السلام) در برابر فرعون خدا را به عنوان رب العالمین» توصیف مى‌کند؛ او مى‌پرسد رب العالمین» چیست؟ موسى (علیه السلام) مى‌فرماید: (رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا): اوست پروردگار آسمانها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد.»
(8). نُسُکْ» مفرد است و بسیارى از ارباب لغت آن را به معناى هرگونه عبادت تفسیر کرده‌اند؛ در حالى که بعضى از مفسّران آن را به خصوص قربانى تفسیر نموده‌اند، ولى هیچ‌گونه قرینه‌اى بر این معنا وجود ندارد.بلکه ظاهر آیه نشان مى‌دهد که منظور همه عبادات است؛ بنابراین ذکر آن بعد از صلاة»: نماز» از قبیل ذکرعام بعد از خاص است.
(9). سوره فرقان، آیه 3 .
(10). اصول کافى، جلد 2، صفحه 514 تا 585.
(11). براى توضیح بیشتر به جلد سوم المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوى» صفحه 207، مراجعه شود.
(12). توحید صدوق، صفحه 244، باب 36 باب الرد على الثنویة و اّنادقه».
(13). مرآة العقول، جلد 3، صفحه 143 (با تلخیص).
(14). سوره هود، آیه 6 .
(15). سوره بقره، آیه 233 .
(16). سوره نحل، آیه 69 .
(17). سوره شعراء، آیه 80 .


منبع:
پیام قرآن، ج3، آیة الله مکارم شیرازی

جاندیون پورت نویسنده کتاب عذر تقصیر به پیشگاه مُحَمد و قرآن می نویسد: قرآن اثریاست است که به واسطه سنگینی عبارت آن خواننده در آغاز رمیده می شود و سپس مفتونجاذبۀ آن می گردد و بالأخره بی اختیار مجذوب زیبایی های متعدد آن می شود.

کارلبروکلمان آلمانی می گوید: آیات قرآن سرشار از ترسیم های زیبای مطالب است، لحنخطابی آن با نغمه های موسیقی آیاتش عجین شده و احساس اصیل شاعرانه را می انگیزاند.

 رساله حقوق امام سجاد (ع): اقسام حقوق بر گردن انسان

 
خدایت بیامرزد! آگاه باش كه پروردگار را بر تو حقوقى است كه سراپاى وجودت را فراگرفته است:
 
و اکبر حقوق الله علیک ما اوجبه لنفسه تبارک و تعالی من حقه الذی هو اصل الحقوق ومنه تفرع؛ ثم (ما) اوجبه علیک لنفسک من قرنک الی قدمک علی اختلاف جوارحک.
ترجمه: بزرگترین حقوق خداوند بر تو حقیست که آن ذات مقدس به عنوان حق خود رعایت آنرا برتو واجب نموده است؛ حقـی که اصل حقوق است و از آن حقـوق دیـگر منتشر ومتفرع میشود و در درجه دوم حق خودت بر خودت  میباشد؛ که این حقوق از فرق سر تا کف پای ترا شامل میشود.
 
فجعل لبصرک علیک حقا و لسمعک علیک حقا و للسانک علیک حقا و لیدیک علیک حقا و لرجلک علیک حقا و لبطنک علیک حقا و لفرجک علیک حقا فهذه الجوارح السبع التی بها ت الافعال.
ترجمه: پس خداوند متعال بر تو واجب کرده رعایت حق چشمت و حق گوشت و حق زبانت و حق دستهایت و حق پایت و حق شکمت و حق عورتت را؛که این اعضای هفت گانه؛ سبب افعال و اعمال تو میباشد و از این اعضا بعنوان وسیله ای برای رسیدن به امیال و آرزوهایت استفاده مینمائی
 
ثم جعل عزوجل لافعالک علیک حقوقا فجعل لصلاتک علیک حقا و لصومک علیک حقا و لصدقتک علیک حقا و لهدیک علیک حقا ولافعالک علیک حقا
ترجمه: سپس خداوند متعال از برای افعال و کردار تو نیز به عهده تو حقوقی را قرار داد پس بر گردن تو گزاشت حـق نماز و حق روزه و حق صدقه و حق قربانی را و هم چنین سایر افعال و کارهائی که از تو صادر میشود همه را بر عهدهء تو حقـوقی است که از طرف خدای متعال جعل شده است.
 
ثم تخرج الحقوق منک الی غیرک من ذی ( ذوی ) الحقوق الواجبه علیک و اوجبها علیک حق ائمتک ثم حقوق رعیتک ثم حقوق رحمک.
ترجمه: آنگاه حقوقی را که غیر تو برتو دارد از کسانی که دارای حقوق لازم و واجب الرعایه برتو میباشند و خداوند آن حقوق و رعایت آنرا بر تو واجب نموده است  پس واجب ترین آن؛ حق پیشوایان؛ بعد حقوق زیر دستان و بعد حقوق نزدیکان میباشد.
 
فهذه حقوق یتشعب منها حقوق.
ترجمه: این حقـوقی که ذکر شد ریشه و اصل سایر حقوق است و تمام حقـها به این حقوق برگشته و از آن منتشر میشود
 
فحقوق ائمتک ثلاثه اوجبها علیک؛ حق سائسک بالسلطان؛ ثم ( حق ) سائسک بالعلم؛ ثم حق سائسک بالملک؛ و کل سائس امام.
ترجمه: پس حقوق پیشوایانی که خداوند برذمه توگزاشته است و رعایت آنرا واجب نموده است؛سه قسم است؛حق کسی که پیشوای تو در حکومت است و بعد حق کسی که پیشوای تو در علم است و بعد حق کسی که پیشوای تو در مُلک است و هرکسی که ترا از جهتی اداره کند پیشوای تو به حساب می آید.
 
و حقوق رعیتک ثلاثه اوجبها علیک؛ حق رعیتک بالسلطان؛ ثم حق رعیتک بالعلم فان الجاهل رعیه العالم؛ و حق رعیتک بالملک من الازواج و ما ملکت من الایمان.
ترجمه: حقـوق رعیت یا کسانی که به نحوی از انحاء  تحـت سرپرستی تو قراردارند نیز سه قسم است  که خداوند رعایـت آنرا بر تـو واجب نمـوده است؛ کسی که تحـت سیـطره و حکومت تو قرار دارد برتو حقـی دارد و کسی که از تو علم فرا میگیرد برتو حقی دارد زیرا که جاهل رعیت عالم است.
و کسی که تحت تکفـل تو قرار دارد مثل زنی که با او ازدواج نموده ای یا  کسانی کــه مملوک تو هستند همه برتو حقوقی دارند.
 
و حقوق رحمک کثیره متصله بقدر اتصال الرحم فی القرابه؛ فاوجبها علیک حق امک؛ ثم حق ابیک؛ ثم حق ولدک؛ ثم حق اخیک ثم الاقرب فالاقرب و الاول فالاول.
ترجمه: اما کسانی رحم تو هستند؛ پس حقـوق آنان زیاد است؛باندازهء تعداد  اقارب و نزدیکان انسان و خداونـد بر تو واجـب نموده است حق مادرت و حق پدرت  و حـق فرزندانت و.حق برادر و خواهرت و بعد حق سایر نزدیکانت؛ پس هرکه قریبتر است مقدم تر است و رعایت حقش در اولویت قرار دارد.
 
ثم حق مولاک المنعم علیک؛ ثم حق مولاک الجاری نعمته علیک ( علیه نعمتک ) ثم حق ذی المعروف لدیک؛ ثم حق موذنک بالصلاه؛ ثم حق امامک فی صلاتک؛ ثم حق جلیسک.
ترجمه: بعد حـق مولا و ولی تست که بر تو احسان میکند و بعد حـق غلام و نوکرت هست که تو به او احسان مینمائی و بعد حق کسانی که نسبت به تو احسان نموده اند وبعد حق اذان گوینده برای نماز و بعد حـق کسی که امام تو در نماز است و بعد حـق کسی که هم مجلس یا هم نشین تو میباشد.
 
ثم حق جارک؛ ثم حق صاحبک؛ ثم حق شریکک؛ ثم حق مالک؛ ثم حق غریمک الذی تطالبه؛ ثم حق غریمک الذی یطالبک؛ ثم حق خلیطک؛ ثم حق خصمک المدعی علیک؛ ثم حق خصمک الذی تدعی علیه؛ ثم حق مستشیرک؛ ثم حق المشیر علیک.
ترجمه: سپس حق همسایه و حق رفیق و حق شریک و حق مال و حق کسی که به او قرض داده ای و حق کسیکه از او قرض گرفته ای و حق کسی که باتو معاشرت دارد  و حق کسی که مدعی تو میباشد  و حـق کسی که تو مدعی او میباشی و حق کسی که از تو م می خواهد و حق کسیکه تو از او م می خواهی.
 
ثم حق مستنصحک؛ ثم حق الناصح لک؛ ثم حق من هو اکبر منک؛ ثم حق من هو اصغر منک؛ ثم حق سائلک؛ ثم حق من سالته؛ ثم حق من جری لک علی یدیه مسائه بقول او فعل او مسرّه بذلک بقول او فعل عن تعمد منه او غیر تعمد منه؛ ثم حق اهل ملتک عامه؛ ثم حق اهل الذمه ثم الحقوق الجاریه بقدر علل الاحوال و تصرف الاسباب فطوبی لمن اعانه الله علی قضاء ما اوجب علیه من حقوقه و وفقه و سدده.
ترجمه: سپس حق کسیکه اورا راهنمائی نموده ای وحق کسی که ترا راهنمائی کرده هست و حق کسیکه بزرگتر است و حق کسیکه  کوچک تر است؛ و حـق کسیکه چیزی از تو میخواهد و حق کسیکه تو از او چیزی میخواهی؛ و حق کسیکه بـدی یا خوبی از او به تو رسیده است؛ چه از روی عمد یا از روی خطا؛ اعـم از آنکه آن خـوبی یا بدی گفتار باشد  یا رفتار؛ بعد حق همه مسلمانها به طـور عموم؛ و حق غیر مسلمانها کـه در حال جنگ و نبرد با مسلمانها نباشند؛ وبعد حقوق هر حادثه و پیش آمدی که پیش می آید و اتفاق می افتد.
پس خوشا به حال کسیکه خداوند اورا کمک نماید بر انجام آنچه که بر او واجب  کرده است از حقوق و رعایت آن و توفیقش دهد و راهنمائی اش نماید.
 
منبع: رساله حقوق امام سجاد علیه السلام


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان ؛ به سمت مرودشت. دانش جوها رابرده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید. خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد؛ عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا. یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود. 
شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد. با خودم گفتم: این هم که داره می بُره. 
رفتم نزدیکش. گفتم: اگه برات مقدور نیست، می تونی آروم تر ادامه بدی. 
هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جوها خودش را رساند به ما. 
ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده ـ هفده روزه. 
ـ روزه است ؟ 
ـ بله. مگه ماه رمضونه!!، صیاد روزه می گیره. 
ایستادم. جا ماندم. صیاد رفت، ازم فاصله گرفت. 

منبع : یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 10

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

آخرین جستجو ها

جدیدترین و بهترین‌های لیمان veibidecfi ℳƴ ℓovɛ parsa وبلاگ نمایندگی شیراز Cheap NFL Pittsburgh Steelers Jerseys, You Must Take It Home. geifromarad دانلود فیلم جدید با لینک مستقیم دیپلم رسمی در کرج | دیپلم آسان | اخذ دیپلم معتبر در کرج | دیپلم سریع در کرج | دیپلم در کرج jametony2013 basketball-alomina